رویکردهای تربیت در دوران کودکی، امروزه از تنوع زیادی برخوردار شدهاند. یکی از رویکردهای تربیتی مشهور در جهان و کشور ما، رویکرد تربیتی مونتهسوری است. هدف پژوهش حاضر، نقد و ارزیابی این رویکرد از منظر فلسفی است. در بخش نخست، تلاش شده تا مؤلفههای فلسفی پشتیبان این رویکرد چکیده کامل
رویکردهای تربیت در دوران کودکی، امروزه از تنوع زیادی برخوردار شدهاند. یکی از رویکردهای تربیتی مشهور در جهان و کشور ما، رویکرد تربیتی مونتهسوری است. هدف پژوهش حاضر، نقد و ارزیابی این رویکرد از منظر فلسفی است. در بخش نخست، تلاش شده تا مؤلفههای فلسفی پشتیبان این رویکرد استنباط گردد. مؤلفههای فلسفی مقوم این رویکرد را میتوان در مواردی چون نگاه کلگرایانه به وجود کودک، انگاره فرد اجتماعی از کودک، توجه به امیال و گرایشهای کودک، اذعان به نیروی خودانگیخته کودک برای یادگیری، سهگانه آزادی- قانون- مسئولیت و تأکید بر مهارتآموزی و ابزارمحوری جستجو کرد. در بخش دوم، این مؤلفههای مقوم فلسفی از منظر رویکرد اسلامی عمل نگریسته شده و نقاط قوت و ضعف آن مورد ارزیابی قرار گرفته است. مواردی چون فربهسازی فردیت کودک، هدفانگاری ابزارها و کمرنگ شدن خیالورزی، مهارتگرایی بیپشتوانه و توقف در سازگاری اجتماعی و مغفول انگاشتن مشارکت و مداخله اجتماعی، مهمترین نقدهای وارد بر این دیدگاه است. از سوی دیگر، مواردی چون توجه متعادل به آزادی و مسئولیت و نیز تأکید بر محبت در تربیت کودک، از مهمترین نقاط قوت این رویکرد برشمرده شده است.
پرونده مقاله
این پژوهش درصدد استنباط انگاره کودکی مفروض در سند «راهنمای برنامه و فعالیت های آموزشی و پرورشی دوره پیشدبستان» و نقد آن است. به این منظور انگاره های کودکی مستتر در سند استخراج شده است. سپس با نقد درونی این انگاره ها، ناسازواری های آنها بیان شده است. همچنین انگاره ها با چکیده کامل
این پژوهش درصدد استنباط انگاره کودکی مفروض در سند «راهنمای برنامه و فعالیت های آموزشی و پرورشی دوره پیشدبستان» و نقد آن است. به این منظور انگاره های کودکی مستتر در سند استخراج شده است. سپس با نقد درونی این انگاره ها، ناسازواری های آنها بیان شده است. همچنین انگاره ها با توجه به رویکرد اسلامی عمل، از منظر بیرونی به نقد گذاشته شده است. روش مورد استفاده برای استنباط انگاره های دوران کودکی از سند، روش تحلیل فرارونده و تحلیل محتواست. جهت نقد درونی انگارههای سند، با استفاده از روش ارزیابی ساختار مفهوم، انسجام و سازواری آنها بررسی شده است. برای نقد بیرونی نیز روش تحلیل تطبیقی پیوسته به کار گرفته شده است. پس از بررسی سند، هفت انگاره به دست آمده است. این انگاره ها عبارتند از: کودک ارگانیسم، کودک مکانیسم، کودک به مثابه سرمایه، کودک به مثابه پیشبزرگسال و کودک معصوم بالقوه. مهمترین ناسازواری در میان انگاره ها در سند، بین انگاره کودک به مثابه گیاه و کودک به مثابه موم یافت شده است. در نقد بیرونی، انگاره ها نخست به انگاره های کودک در رویکرد اسلامی عمل ازجمله انگاره کودک شبهعامل و کودک جوانه ای خودرو و متکی به قیّم اشاره شده است. در نقد بیرونی، بیان شده که سند به جوان بودن گیاه و نیاز او به اتکا به قیّم توجه کافی نداشته است. از سوی دیگر، انگاره موم برای انسان، چه کودک و چه بزرگسال، قابل قبول دانسته نشده است. همچنین، بیان میشود که انگاره کودک سرمایه در گرو مسائلی نظیر خواست کودک قرار دارد.
پرونده مقاله
نوشتار حاضر بر آن است تا از منظری تربیتی به «ادبیات کودکان» بنگرد و ضمن صورتبندی چالشهای مفهومی پیش پای آن، راههای برونرفتی پیش روی آن نهد تا هندسه «تربیت» کودک همچنان بر «ادبیات کودکان» استوار باشد و آن را بیشتر به حساب آورد. در این راستا، ابتدا تلاش شده است تا با چکیده کامل
نوشتار حاضر بر آن است تا از منظری تربیتی به «ادبیات کودکان» بنگرد و ضمن صورتبندی چالشهای مفهومی پیش پای آن، راههای برونرفتی پیش روی آن نهد تا هندسه «تربیت» کودک همچنان بر «ادبیات کودکان» استوار باشد و آن را بیشتر به حساب آورد. در این راستا، ابتدا تلاش شده است تا با استفاده از روش مفهومپردازی، این چالشهای مفهومی استنباط و صورتبندی شوند و سپس با مبنا قرار دادن رویکرد اسلامی عمل در مقام رویکرد فلسفی- تربیتی مختار و با بهره گرفتن از روش استنتاج ضمنی، راههای برونرفتی برای آنها پیشنهاد شود. عمده چالشهای مفهومی استنباط شده در قالب دوگانههای «آموزشی- ادبی»، «جهانی – بومی»، «بیان واقعیت – سانسور» و «فانتزی- واقعیت» صورتبندی شدهاند. در مقابل مواردی چون «ساختار ادبی- محتوای تربیتی»، «تکوین ادبی- خوانش تربیتی» در مقام برونرفت از چالش نخست، «رسمیت بخشی به سطوح متنوع هویت آدمی» و «پویایی اندیشهورزانه سطوح هویت» در مقام برونرفت از چالش دوم، «مواجهه گام به گام با واقعیت» در مقام برونرفت از چالش سوم و «فانتزی مقید به واقعیت و یا متمایز از آن» در مقام برونرفت از چالش چهارم برشمرده شده است. این راههای برونرفت میتواند جایگاه «ادبیات کودکان» را در عرصه تربیت بازتعریف کند و افقهای جدیدی را پیش روی مربیان بگشاید.
پرونده مقاله
این مقاله در پی به تصویر کشیدن چگونگی شکلبندی برنامهدرسی تربیتدینی در مواجهه با نیروهای اجتماعی در مدارس اسلامی دورۀ پهلوی دوم با روش تحلیل گفتمان تاریخی است. این مواجهات در قالب چهار شکلبندی از دانش به نامهای «همهفهم کردن دانش دینی» در مدارس جامعه تعلیمات اسلامی، چکیده کامل
این مقاله در پی به تصویر کشیدن چگونگی شکلبندی برنامهدرسی تربیتدینی در مواجهه با نیروهای اجتماعی در مدارس اسلامی دورۀ پهلوی دوم با روش تحلیل گفتمان تاریخی است. این مواجهات در قالب چهار شکلبندی از دانش به نامهای «همهفهم کردن دانش دینی» در مدارس جامعه تعلیمات اسلامی، «اثبات عقلانی دانش دینی» در مدرسۀ علوی، «تطبیق علمی دانش دینی» در مدرسۀ کمال و «نظاممند کردن دانش دینی» در مدرسه رفاه صورت گرفته است. در شکلبندی اول مصاف با مبانی گفتمانهای رقیب دین با تأکید بر قرآن، مقابله با دین عامیانه و خرافات بهوسیله دین فقهی، مواجهه با قوانین مدنی برای رفع فساد و رسیدن به ترقی مطرح میشود. شکلبندی دوم رویارویی فلسفی با مبانی مارکسیسم و بهائیت، دین عاقلانه برای مصونیت از اشکال زندگی مفسدانه، اخلاقاسلامی بهمثابه برنامۀ عمومی زندگی در مصاف با قوانین اجتماعی بشری صورتبندی میشود. شکلبندی سوم تطبیق علم و دین در مقابله با خرافات دینی و مادیون، احکام انتخابی در مقابل دین فقهی، تقابل با دولت مدرن از طریق دین مبارزاتی است و شکلبندی آخر دینشناسی و کلام جدید برای طرد هرگونه جهانبینی رقیب، طرح نظامهایاجتماعی کارآمد در مواجهه با دولت مدرن، خودسازی برای محیطسازی در مقابل اشکال زندگی فردی صورت میگیرد. براساس یافتههای این مقاله با توجه به نتایج هر شکلبندی میتوان چهار الهامبخشی به شرح زیر داشت: چرخش از زبان دروندینی به زبان عمومی و بروندینی، چرخش از زبان اثباتی در فلسفه مسلمین به زبان ظنی در فلسفۀعمومی، چرخش از رابطۀ ضروری میان علم و دین به رابطۀ امکانی، چرخش از رابطه عموموخصوصمطلق دین و اخلاق به رابطه عموموخصوصمنوجه.
پرونده مقاله