هدف اصلی این پژوهش بررسی و تحلیل سیر تحول مفهوم دوران کودکی در گذر زمان است. از این رو، ابتدا سیر تاریخی تکوین مسئلهی کودکی در چهار مقطع تاریخیِ دورهی باستان، قرون میانه، دورهی رنسانس و بعد از آن و در نهایت دوره معاصر مورد بررسی قرارگرفته است. روش مورد استفاده در ای چکیده کامل
هدف اصلی این پژوهش بررسی و تحلیل سیر تحول مفهوم دوران کودکی در گذر زمان است. از این رو، ابتدا سیر تاریخی تکوین مسئلهی کودکی در چهار مقطع تاریخیِ دورهی باستان، قرون میانه، دورهی رنسانس و بعد از آن و در نهایت دوره معاصر مورد بررسی قرارگرفته است. روش مورد استفاده در این پژوهش، تحلیل زبان فنی- رسمی و تحلیل مفهومی بوده است. بر این اساس، تحلیل صورت گرفته نشان میدهد منظرهای چهارگانهای را میتوان در نظر گرفت که انگارههای معطوف به کودکی در درون آنها قابل دستهبندی و بررسیاند. این منظرهای چهارگانه، درعینحال که تعاریف مختلفی از دوران کودکی را تحلیل میکنند، پرسشهایی را پیش روی فیلسوفان تعلیم و تربیت قرار میدهند که در تعریف کودکی ناگزیر از پاسخ به آنهایند. وابستگی مفهوم کودکی به مفهوم بزرگسالی و نوع این وابستگی، ماهیت ارزشی وجود انسان و چیستی این ماهیت در دوران کودکی، وضعیت توانشی کودک به لحاظ رشد یابندگی و در نهایت جایگاه قوای شناختی، عاطفی و ارادی دخیل در این توانش، محورهایی اساسیاند که هر نظریه معطوف به کودکی باید انگارههایی را برای آنها فراهم آورد. در این راستا، چهار مؤلفه مذکور در رویکرد اسلامی عمل مورد بررسی قرار گرفت. این رویکرد با تمرکز بر حضور یک توانش و غیاب توانش دیگر، تلاش میکند تا فعالیتهای تربیتی را سامان دهد.
پرونده مقاله
علوم شناختی با تبیین کارکردها و ظرفیتهای شناختی ذهن و مغز، امکان-های جدیدی را برای کنش گران تربیت ایجاد کرده است. بدیهی است که کاربرد این آموزه ها در ابعاد مختلف تربیت متفاوت خواهد بود. از این رو، در این مقاله تأثیر یافته های علوم شناختی بر رویکرد تربیت دینی مورد بررسی چکیده کامل
علوم شناختی با تبیین کارکردها و ظرفیتهای شناختی ذهن و مغز، امکان-های جدیدی را برای کنش گران تربیت ایجاد کرده است. بدیهی است که کاربرد این آموزه ها در ابعاد مختلف تربیت متفاوت خواهد بود. از این رو، در این مقاله تأثیر یافته های علوم شناختی بر رویکرد تربیت دینی مورد بررسی قرار می گیرد. ازآنجاکه نظریه بازنمودی- رایانشی رویکرد غالب در علوم شناختی تلقی می شود، این نظریه مبنای فهم عملکرد ذهن قرار می گیرد. بر اساس این دیدگاه، پردازش شناختی دارای دو مؤلفه اساسی است: نخست اینکه ذهن در بازنمایی از شیوه های مختلفی استفاده می-کند و دوم اینکه تمام پردازشهای شناختی دارای مؤلفه هیجانی است. از سوی دیگر، تجارب دینی نیز دارای ابعاد مختلفی است. بنابراین، این ایده مطرح است که هر یک از تجربه های دینی کدام یک از انواع بازنمایی را درگیر می سازد. بدین ترتیب، در رویکرد شناختی نسبت به تربیت دینی با یک الگوی سه وجهی مواجه هستیم که وجه اول آن، انواع بازنمایی ها، وجه دوم، انواع تجربه های دینی و وجه سوم، مؤلفه هیجانی است و تمامی فرایندهای ذهنی در چنین بستری روی می دهد. نتایج این مطالعه نشان می-دهد که اولاً در فرایند تربیت امکان جدا ساختن تربیت دینی عقلانی و احساسی وجود ندارد؛ زیرا هیجان جزء جداییناپذیر شناخت است. دوم اینکه تربیت دینی اثربخش، متضمن درگیر ساختن تمام انواع بازنمایی است- البته در این مداخله لازم است نسبتهای مفهومی بین انواع تجربه های دینی و انواع بازنمایی ها مورد توجه قرار گیرد.
پرونده مقاله
موضوع هویت ایرانیان همواره یکی از موضوعات چالشبرانگیز است. اینکه هویت مشترک ایرانیان متشکل از چه عناصری است، محل اختلاف است و این اختلافات پیامدهایی در حوزه عمل خواهد داشت. پژوهش حاضر از زاویه ای تربیتی موضوع هویت ایرانیان را مورد بررسی قرار داده است. برای این منظور، چکیده کامل
موضوع هویت ایرانیان همواره یکی از موضوعات چالشبرانگیز است. اینکه هویت مشترک ایرانیان متشکل از چه عناصری است، محل اختلاف است و این اختلافات پیامدهایی در حوزه عمل خواهد داشت. پژوهش حاضر از زاویه ای تربیتی موضوع هویت ایرانیان را مورد بررسی قرار داده است. برای این منظور، از میان ابعاد متنوع و متکثر هویت ایرانیان، دو بُعد پراهمیت و محوری زبان و دین مورد توجه قرار گرفته است. همچنین با شرح و تبیین نظرگاه های چارلز تیلور مبنایی برای تحلیل هویت ایرانیان فراهم شده و دلالت هایی در حوزه تعلیم و تربیت به دست داده است. روش پژوهش در بخش بیان و تحلیل مفاهیم، روش تحلیل مفهومی و در بیان دلالت ها، استنتاج عملی است. از جمله دلالتهای حاصل شده در این پژوهش، «تربیت تنوعگرا بر اساس تنوع فرهنگی ـ هویتی ایرانیان»، «تربیت همگرا بر اساس ایده به رسمیتشناسی» و «تعمیق روابط اجتماعی بر اساس تربیت گفتگومحور» است. در نهایت، با تکیه بر دلالتهای حاصل آمده، برخی اسناد در حوزه تربیت رسمی، مورد بررسی و ارزیابی قرار گرفته و به کاستی های موجود در این اسناد اشاره شده است.
پرونده مقاله
هدف این مقاله، بررسی و نقد اصول و روشهای انسانشناختی تربیت اخلاقی شخص گراست. برای نیل به این هدف، از دو روش قیاس عملی و نقد درونی استفاده شده است؛ با بهره گیری از روش نخست، اصول و روش های انسانشناختی تربیت اخلاقی شخص گرا و با تکیه بر روش دوم، چالش های جدی مبانی انسا چکیده کامل
هدف این مقاله، بررسی و نقد اصول و روشهای انسانشناختی تربیت اخلاقی شخص گراست. برای نیل به این هدف، از دو روش قیاس عملی و نقد درونی استفاده شده است؛ با بهره گیری از روش نخست، اصول و روش های انسانشناختی تربیت اخلاقی شخص گرا و با تکیه بر روش دوم، چالش های جدی مبانی انسان شناختی شخص گرایی و اصول و روش های تربیت اخلاقی مبتنی بر آن کشف و معرفی می شوند. یافتهها حاکی از آن است که براساس مبانی انسانشناختی شخص گرایی میتوان به اصول تربیت اخلاقی؛ مانند انجام فعالیت اخلاقی، ترغیب به تصمیم گیری، تشکیل اجتماع و پرورش تشخص و روش های تربیت اخلاقی؛ همچون فراهمآوردن فرصت برای انجام عمل اخلاقی خیر، خَلق موقعیت انتخاب و زمینه سازی برای ارزشیابی آن، اقدام خودانگیخته به مشارکت در اجتماعهای زندگی و عمل و شخصیکردن آموزش دست یافت. علاوه بر این، ناسازواری درونی در مفهوم آزادی، آرمان گرایی و ناسازگاری با شرایط دنیای معاصر در مفهوم اجتماع، تأکید صرف بر نقش انسان در شکل گیری فضائل اخلاقی، خصوصی گرایی افراطی و کمتوجهی به الگو، چالش های جدی این رویکرد تربیت اخلاقی به شمار می آیند.
پرونده مقاله
هدف مقاله حاضر بررسی تطبیقی-اجتماعی بندورا و رویکرد اسلامیِ «انسان به منزله عامل» است. بندورا، عاملیت را به معنای تأثیر ارادی بر عملکرد خود و رویدادهایی میداند که واجد خصیصههای عامل «محیطی بودن، عمدی بودن، پیشاندیشی، خود واکنشسازی و تأمّل در خود» است. از سوی دیگر د چکیده کامل
هدف مقاله حاضر بررسی تطبیقی-اجتماعی بندورا و رویکرد اسلامیِ «انسان به منزله عامل» است. بندورا، عاملیت را به معنای تأثیر ارادی بر عملکرد خود و رویدادهایی میداند که واجد خصیصههای عامل «محیطی بودن، عمدی بودن، پیشاندیشی، خود واکنشسازی و تأمّل در خود» است. از سوی دیگر در دیدگاه اسلامی، انسان براساس مفهوم عاملیت مورد نظر است و عمل و عاملیت شناختی، گرایشی و ارادی است. مطالعه عاملیت او، بر پایه سه مبنای اساسی حاضر به لحاظ روششناختی، مطالعهای تطبیقی است که مبتنی بر مقایسه شباهتها و تفاوتها و ریشهیابی آنهاست. در بخش تربیتی نیز از روش استنتاجی فرانکنا استفاده شده است. مبانی و جنبههای عاملیت در هر دو دیدگاه اشتراک زیادی با هم دارند به نوعی که پیشاندیشی و تأمّل در خود از دیدگاه اول را میتوان ناظر بر شناخت در رویکرد دوم؛ همچنین خود واکنشسازی و عمدی بودن در رویکرد اول را به ترتیب ناظر بر مبنای عاطفی و ارادی در رویکرد دوم دانست. با این وجود، دو دیدگاه در موضوعاتی همچون مفهوم عمل و عملکرد، ماهیت تعامل، جنبههای شناختی، عاطفی و ارادی، فطرت، مسئولیت و اخلاق تفاوتهایی دارند که پیامدهایی برای تعلیموتربیت خواهند داشت از جمله اینکه رویکرد اول بر اهمیت ساختار تأکید دارد در حالی که رویکرد دوم، وزن بیشتر را به عاملیت فردی میدهد. با توجه به اهمیت بحث عاملیت انسان که در هر دو دیدگاه مورد توجه قرار گرفته، در استنتاجهای تربیتی بر وجوه مشترک دو دیدگاه تأکید شده است.
پرونده مقاله