هدف این پژوهش نقد و بررسی انتقادات مطرح شده دربارهی تعلیم و تربیت هگلی با تمرکز بر مفهوم تعلیم و تربیت در پدیدارشناسی هگل است. بدین منظور با استفاده از روش تحلیل مفهومی و با مبنا قرار دادن پدیدارشناسی هگل، انتقادات وارد بر تعلیم و تربیت هگلی داوری و ارزیابی شد. عناوین چکیده کامل
هدف این پژوهش نقد و بررسی انتقادات مطرح شده دربارهی تعلیم و تربیت هگلی با تمرکز بر مفهوم تعلیم و تربیت در پدیدارشناسی هگل است. بدین منظور با استفاده از روش تحلیل مفهومی و با مبنا قرار دادن پدیدارشناسی هگل، انتقادات وارد بر تعلیم و تربیت هگلی داوری و ارزیابی شد. عناوینی چون «تعلیم و تربیت هنجارین با تأکید بر دو قطب تدریس و یادگیری» و «نفی آزادی مطلق در تعلیم و تربیت» از جمله نقاط قوت مطرح شده است. تعلیم و تربیت در پدیدارشناسی هگل بر تعامل دو قطب تدریس و یادگیری به منظور نیل به اهداف مطلوب تربیتی استوار است. بدین جهت آزادی مطلق/ سلبی افراد با رعایت هنجارها و ارزش های تربیتی جای خود را به آزادی ایجابی میدهد. «تمامیتخواهی در تعلیم و تربیت» و «کژتابی در باب آزادی در تعلیم و تربیت دوران کودکی»، دو مورد از نقاط ضعفِ تعلیم و تربیت هگلی هستند که با نظر به پدیدارشناسی ارزیابی انتقادی شده اند. با این تفسیر که تمامیتخواهی در تعلیم و تربیت نه تنها به معنای نادیده گرفتن دیگری نیست بلکه خرد برای هگل با ایده دیگری در هم تنیده است و در تعامل با دیگری ها است که تشکل و تمامیت پیدا میکند. این در حالی است که مفهوم آزادی در دوران کودکی برای به رسمیت شناختن تمامیتِ خرد، نیازمند تفسیری بازسازانه در تعلیم و تربیت هگلی است.
پرونده مقاله
کودکان مبتلا به بیماریهای مزمن نیازهای تربیتی ویژهای دارند که امروزه بر اثر غلبه رویکردهای عینیتمدارِ طبیعتگرا و هنجارگرا مغفول ماندهاند. از این رو هدف اصلی این پژوهش، مطرح کردن پدیدارشناسی بیماری به عنوان رویکردی بدیل در بهبود وضعیت تعلیم و تربیت کودکان مبتلا به چکیده کامل
کودکان مبتلا به بیماریهای مزمن نیازهای تربیتی ویژهای دارند که امروزه بر اثر غلبه رویکردهای عینیتمدارِ طبیعتگرا و هنجارگرا مغفول ماندهاند. از این رو هدف اصلی این پژوهش، مطرح کردن پدیدارشناسی بیماری به عنوان رویکردی بدیل در بهبود وضعیت تعلیم و تربیت کودکان مبتلا به بیماری مزمن است. مطالعه حاضر بر بنیاد دو رویکرد روششناختی پدیدارشناسی و استنتاجی انجام میگیرد؛ بدین صورت که ابتدا چالشهای تربیتی ویژه کودکان مبتلا به بیماری مزمن در مواجهه با خود، هستی و دیگران مورد پدیدارشناسی قرار گرفته و توصیف میشوند و در ادامه، با استخراج مضامین پدیدارشناختی رویآورندگی، زمانمندی و بدنمندی، پدیدارشناسی بیماری به عنوان راهکاری برای فهم بهتر تعلیم و تربیت ویژه این کودکان استنتاج میگردد. نتایج نشان میدهد پدیدارشناسی بیماری با سوژه بدنمند دانستن کودک بیمار، معنای بیماری را بازسازی کرده و فرصتی فراهم میکند تا بیماری مزمن از یک رنج همیشگی به بستر مناسبی برای پیشرفت و شکوفایی افراد تبدیل شود.
پرونده مقاله
هدف اصلی این مقاله، روایت پداگوژیکی هوشیاری بدنمند از منظر عصب پدیدارشناسی است. بدین منظور، نخست؛ روایت پداگوژیکی مواضع فروکاستگرا نسبت به پدیدۀ هوشیاری، مورد تحلیل و نقد قرار گرفتند. مهمترین این جریانها، دوگانهانگاری و نظریۀ فیزیکالیسم حذفگرا هستند. دوگانهانگاری چکیده کامل
هدف اصلی این مقاله، روایت پداگوژیکی هوشیاری بدنمند از منظر عصب پدیدارشناسی است. بدین منظور، نخست؛ روایت پداگوژیکی مواضع فروکاستگرا نسبت به پدیدۀ هوشیاری، مورد تحلیل و نقد قرار گرفتند. مهمترین این جریانها، دوگانهانگاری و نظریۀ فیزیکالیسم حذفگرا هستند. دوگانهانگاری با طرح گسست ذهن و بدن، به بحثهای چالشبرانگیز شکاف تبیینی در دورههای بعد انجامیده است و نظریۀ حذفگرا، با حذف هوشیاری، حالات ذهنی و آگاهی را به فرآیندهای عصبی، منحصر کرده است. در برابر این دیدگاهها، در رویکرد عصب پدیدارشناسی تصریح شده است که هوشیاری بدنمند با به رسمیت شناختن تجربههای اول شخص و جنبههای عاطفی-احساسی یادگیرندگان، برترانگاری ذهن را اصلاح میکند، و با عبور از ساختارهای سنتی و جزمی، اشکال حذف هوشیاری و فروکاهش آن به مغز، از پیش تعیینشدگی اخلاق و تغییرات اجتماعی موجود در سیستم عصبی از ابتدای تولد را آشکار مینماید. آنگاه با نظر به سه چرخه؛ تنظیم ارگانیسمی کل بدن یا سیستم عصبی خودگردان، پیوند حسی-حرکتی بین ارگانیسم و محیط و چرخۀ تعامل بینالاذهانی، استلزامهای هوشیاری بدنمند برای پداگوژی را به مثابۀ بدیل مطرح میکند. بنابراین، جریان پداگوژیکی، غیرخطی، نوخاسته و آشوبگونه است که در آن، مونولوگ (تجربهها و برداشتهای اول شخص و گفتوگوهای درونی فرد با خود) در فرآیندی پویا و یکپارچه به دیالوگ تبدیل میشود. در چنین شرایطی، نه تنها ارتباط پداگوژیک از قاعدهای ایستا، خطی و از پیش تعیین شده پیروی نمیکند بلکه از هر آنچه بر پیروی کورکورانه و تقلید پافشاری نماید، روی برمیتابد.
پرونده مقاله
هدف اصلی این پژوهش تحلیل مفهوم عقل در رویکرد پدیدارشناسی هگل، به منظور استنتاج اهداف تربیت عقلانی از منظر وی میباشد. پژوهش حاضر از نوع پژوهشهای کیفی و روش تحقیق بکار رفته، روش قیاس عملی فرانکنا است. در این پژوهش، عقل در سلسله مراتب پیشرفت و تکامل خود به ترتیب به «عق چکیده کامل
هدف اصلی این پژوهش تحلیل مفهوم عقل در رویکرد پدیدارشناسی هگل، به منظور استنتاج اهداف تربیت عقلانی از منظر وی میباشد. پژوهش حاضر از نوع پژوهشهای کیفی و روش تحقیق بکار رفته، روش قیاس عملی فرانکنا است. در این پژوهش، عقل در سلسله مراتب پیشرفت و تکامل خود به ترتیب به «عقل مشاهدهگر»، «عقل فعّال»، «عقل عملی» و «عقل مطلق» تقسیم گردید. نتایج این پژوهش حاکی از آن است که اهداف تربیت عقلانی در مرحله «عقل مشاهدهگر» شامل استفاده از مقولات «کیفیت»، «کمیّت» و «اندازه» در مرحله «یقین حسی» و «ادراک حسی»؛ و استفاده از «بازتاب تأمّل» در مرحله «فاهمه»؛ و استفاده از «ایده امر نیک» در مرحله «خودآگاهی ذهنی» است. همچنین اهداف تربیت عقلانی در مرحله «عقل فعّال» شامل احترام به شخص چون غایت فینفسه و احترام به حقوق دیگران است. اهداف تربیت عقلانی در مرحله «عقل عملی» شامل استفاده از «قصد»، «نیت» و «غایت» خردمندانه به منظور دستیابی به «نقد آگاهی اخلاقیاتی» و ایجاد «نگرش اخلاقیاتی» در فرد است و اهداف تربیت عقلانی در مرحله «عقل مطلق» نیز شامل استفاده از هنرهای دینی به منظور شناخت «ذات مطلق» است.
پرونده مقاله