تعلیم و تربیت دینی و شکلدهی به هویت مذهبی واحد، همواره یکی از دغدغههای اصلی نظام تعلیم و تربیت طی سی سال گذشته بوده است. در این راستا هدف از پژوهش حاضر آن است که ضمن معرفی گفتمان غالب تربیت دینی در ایران پس از انقلاب اسلامی (گفتمان اسلامیسازی) و مؤلفههای آن یعنی (م چکیده کامل
تعلیم و تربیت دینی و شکلدهی به هویت مذهبی واحد، همواره یکی از دغدغههای اصلی نظام تعلیم و تربیت طی سی سال گذشته بوده است. در این راستا هدف از پژوهش حاضر آن است که ضمن معرفی گفتمان غالب تربیت دینی در ایران پس از انقلاب اسلامی (گفتمان اسلامیسازی) و مؤلفههای آن یعنی (مبارزه با تهاجم فرهنگی و بومیسازی علوم) به آسیبشناسی گفتمان مذکور، خصوصاً از منظر تربیت دینی بپردازد. از این منظر پژوهش حاضر به روش تحلیلی و بر اساس مرور و استخراج اطلاعات تاریخی و طبقهبندی آنها، تلاش نمود تا از یکسو گفتمان اسلامی سازی طی سه دههی گذشته را مورد بازشناسی قرار دهد و از سوی دیگر اثرات گفتمان مذکور را مورد واکاوی و تحلیل قرار دهد. نتایج حاصل از این مطالعه گویای این نکته است که تأکید افراطی بر مهندسی اجتماعی، تلاش برای شکلدهی به هویت کاملاً یک دست، تقلید گرایی از طریق القا عقیده و صورتگرایی و تربیت قرنطینهای از جمله آفتهای گفتمانهای مذکور است.
پرونده مقاله
هدف اصلی این مقاله واکاوی گفتمان تاریخی تولد مدرسه مدرن از منظر مناسبات قدرت در زندگی کودکان است. از اینرو جهت تحلیل مناسبات قدرت در زندگی کودکان، با استفاده از مفروضههای تحلیل گفتمان انتقادی میشل فوکو به بررسی شرایط تولد و تحولات مدرسه در گفتمان مدرن پرداخته شد و همس چکیده کامل
هدف اصلی این مقاله واکاوی گفتمان تاریخی تولد مدرسه مدرن از منظر مناسبات قدرت در زندگی کودکان است. از اینرو جهت تحلیل مناسبات قدرت در زندگی کودکان، با استفاده از مفروضههای تحلیل گفتمان انتقادی میشل فوکو به بررسی شرایط تولد و تحولات مدرسه در گفتمان مدرن پرداخته شد و همسویی این تحولات با قدرت مورد تحلیل قرار گرفت. برای تأمین هدف مطالعه ابتدا با استفاده از روش تحلیل اسناد، تاریخچه شکلگیری مدرسه از منظر فوکو و شارحان رویکرد او در نظامهای تربیتی توصیف شد. با توجه به توصیف انجامشده نحوه این دگردیسی از مراقبتهای تعذیبی مبتنی بر بدن تا شکل گیری شیوههای نهادی مراقبت از زندگی کودکان و توسعه مدارس بوده است. بر این مبنا، مهمترین تحولات گفتمانی عبارتاند از ظهور شیوههای مراقبت مدرن پیرامون کودکی، پنهانشدگی مراقبت تنبیهی پیرامون کودکان و درنهایت گسترش قدرت مدرن بر روح کودک در مدرسه مدرن. پس از توصیف تحولات گفتمانی، مناسبات قدرت پیرامون آن بر مبنای تحلیل اسناد پیرامون رویکرد گفتمانی به کودکی و تربیت مورد واکاوی قرار گرفت و نتایج نشان داد که تولد مدرن و شاخههای مختلف دانشی همچون روانشناسی کودکی و جامعهشناسی که به دانش تربیتی شکل داده است، حاصل تحول در ساختارهای زیرین اجتماعی، اقتصادی و سیاستهای جمعیتی و فناوریهای انضباطی بوده و لزوماً به رهایی کودکان منجر نشده و ازاینرو به تعبیر فوکو زندگی کودکان نیازمند رهاییبخشی نه از نهادها بلکه از نظام های سلطه است
پرونده مقاله
مقاله حاضر، با هدف تحلیل و نقد مؤلفههای عدالت آموزشی در گفتمان های بعد از انقلاب اسلامی با تأکید بر گفتمان ایدئولوژیک سازی و سازندگی، نگاشته شده است. به همین منظور، برخی بیانات مستقیم دولتمردان و برخی متون و مصوبات دولتی و آموزشی در دو دوره مذکور با روش تحلیل گفتمان ان چکیده کامل
مقاله حاضر، با هدف تحلیل و نقد مؤلفههای عدالت آموزشی در گفتمان های بعد از انقلاب اسلامی با تأکید بر گفتمان ایدئولوژیک سازی و سازندگی، نگاشته شده است. به همین منظور، برخی بیانات مستقیم دولتمردان و برخی متون و مصوبات دولتی و آموزشی در دو دوره مذکور با روش تحلیل گفتمان انتقادی نورمن فرکلاف، مورد تحلیل و نقد قرار گرفت. آنگونه که از تحلیل و تفسیر متون برآمد، گفتمان های مذکور اگرچه پیرامون مقوله عدالت آموزشی، مواضع سیاسی و ارزشی بعضاً متفاوتی داشته اند، اما با نظر به تحلیل متنی و فرامتنی، بیش از هر چیز بر اساس مقوله نیاز و در بُعد عدالت کمی عمل نموده اند. کمبود بودجه، حفظ روابط سلسله مراتبی ، تمرکزگرایی، ابهام و تضاد در نظر و عمل، ضعف در بهره گیری کارکردگرایانه از دین در کنار دیگر افکار، ناآرامی های داخلی و خارجی، تعاملات محدود داخلی و خارجی، محافظه کاری، غالب بودن و ارجح بودن مواضع فکری و ارزشی مراجع بالادستی نظام و بهعنوان مهمترین عامل و مانع نسبت به دیگر موارد، از جمله شاخص ترین محدودیت های درونمتنی و موانع برونمتنی در فراهم آوردن الزامات تحقق عدالت آموزشی خصوصاً در سطح کیفی است، نشانگر ناهمخوانی اهداف و برنامه های مطرحشده با مناسبات و اهداف حقیقی و مدنظر دولت است. نتیجه اینکه اگر ازلحاظ انگیزشی و شناختی در مواضع فکری گروه حاکم بهعنوان منبع اقتدار و سیاستگذاری در کلیه سطوح، تحولی ایجاد نگردد، تغییر در دیگر سطوح، بهعنوان الزاماتی برای تحقق مؤثر عدالت آموزشی، خصوصاً در سطح کیفی، ممکن نخواهد گشت.
پرونده مقاله
در مقاله حاضر، گفتمان تربیتِ معلم در حاکمیت جمهوری اسلامی ایران مورد تحلیل قرار گرفته است. فرض پژوهش بر این است که گفتمانهای حاکمیتی که بعد از انقلاب اسلامی مفصلبندی شدهاند، نظامهای معنایی را برای معلمان تعریف نمودهاند که جایگاه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی معلمان را د چکیده کامل
در مقاله حاضر، گفتمان تربیتِ معلم در حاکمیت جمهوری اسلامی ایران مورد تحلیل قرار گرفته است. فرض پژوهش بر این است که گفتمانهای حاکمیتی که بعد از انقلاب اسلامی مفصلبندی شدهاند، نظامهای معنایی را برای معلمان تعریف نمودهاند که جایگاه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی معلمان را در ساختارهای قدرت، مکانیابی نموده است. این نظامهای معنایی شامل یک دال مرکزی برای گفتمان تربیت معلم است که نشانههای دیگر حول آن مفصلبندی شدهاند. سؤالات پژوهش چنین است: نشانههای اصلی تربیت معلم در گفتمانهای شکلگرفته بعد از انقلاب اسلامی چیستند؟ بسترهای شکلگیری گفتمانهای تربیت معلم بعد از انقلاب اسلامی چه بوده است؟ این پژوهش بر مبنای الگوی نظریه گفتمانی لاکلائو و موف و از طریق سندکاوی صورت گرفته است. مطابق یافتههای پژوهش، دال مرکزی تربیت معلم در گفتمانهای شکلگرفته بعد از انقلاب اسلامی ایران به ترتیب زمانی عبارتاند از: تربیت معلم انقلابی، تربیت معلم بعنوان کارگزار دولتی، توسعه سیاسی معلم، تحول بنیادین در تربیت معلم، تربیت معلم بعنوان الگوی نظری و عملی مطابق نظام معیار اسلامی. گفتمان فراگیر انقلاب اسلامی تأثیر مستمری بر فرایند تربیت معلم داشته است. همچنین با تصویب سند تحول بنیادین و سند زیرنظام تربیت معلم و تأمین منابع انسانی در نظام تربیت رسمی و عمومی، تربیت معلم جایگاهی راهبردی در نظام آموزشوپرورش یافته و با رویکردی آیندهنگر و بلندمدت بدان نگریسته شده است.
پرونده مقاله
در این پژوهش، «مسألۀ صلح در تعلیموتربیت افغانستان، مبتنی بر سند قانوناساسی این کشور در دورۀ جمهوریاسلامی» مورد تحلیل قرار گرفته است. اما از آن جهت که کاربرد زبان دارای پیچیدگیهای مختلف است و پیوندی با عرصههای بیرون از خود دارد، روش این پژوهش، تحلیل گفتمانانتقادی ب چکیده کامل
در این پژوهش، «مسألۀ صلح در تعلیموتربیت افغانستان، مبتنی بر سند قانوناساسی این کشور در دورۀ جمهوریاسلامی» مورد تحلیل قرار گرفته است. اما از آن جهت که کاربرد زبان دارای پیچیدگیهای مختلف است و پیوندی با عرصههای بیرون از خود دارد، روش این پژوهش، تحلیل گفتمانانتقادی با رویکرد فرکلاف را به کمک رویکرد لاکلا و موف است. منبع اصلی این تحلیل، چنانکه در عنوان ذکر شده است، سند قانوناساسی افغانستان در دورۀ جمهوریاسلامی است. در عینحال از اسناد و متون معتبر دیگر نیز برای توسعه و تعمیق تحلیل استفاده شده است. نتیجۀ بهدست آمده از این تحلیل نشان میدهد که سند قانوناساسی، دارای گفتمان یگانه نیست؛ بلکه گفتمانهای مختلفی را بدون داشتن محوریت و دال مرکزی مشخصی، در قالب یک نظم گفتمانی در درون خود جای داده است. مهمترین گفتمانهای شناسایی شده در این سند، گفتمان «اسلامگرایی»، «دموکراسی»، «نژادگرایی» و «ملیگرایی» است که حول دالهای اصلی «اسلام»، «مردم»، «قوم» و «ملت» شکل گرفتهاند. این تعدد گفتمانی، سبب میشود که برساخت هویتی صلح در این سند، مرکب از دالهای متنوع و مفاهیم متعدد و غیرمنسجم باشد که بهدلیل تخاصم گفتمانی دالها و سازههای یاد شده، برساخت صلح و در نتیجه آموزش صلح محقق نشود.
پرونده مقاله
این مقاله در پی به تصویر کشیدن چگونگی شکلبندی برنامهدرسی تربیتدینی در مواجهه با نیروهای اجتماعی در مدارس اسلامی دورۀ پهلوی دوم با روش تحلیل گفتمان تاریخی است. این مواجهات در قالب چهار شکلبندی از دانش به نامهای «همهفهم کردن دانش دینی» در مدارس جامعه تعلیمات اسلامی، چکیده کامل
این مقاله در پی به تصویر کشیدن چگونگی شکلبندی برنامهدرسی تربیتدینی در مواجهه با نیروهای اجتماعی در مدارس اسلامی دورۀ پهلوی دوم با روش تحلیل گفتمان تاریخی است. این مواجهات در قالب چهار شکلبندی از دانش به نامهای «همهفهم کردن دانش دینی» در مدارس جامعه تعلیمات اسلامی، «اثبات عقلانی دانش دینی» در مدرسۀ علوی، «تطبیق علمی دانش دینی» در مدرسۀ کمال و «نظاممند کردن دانش دینی» در مدرسه رفاه صورت گرفته است. در شکلبندی اول مصاف با مبانی گفتمانهای رقیب دین با تأکید بر قرآن، مقابله با دین عامیانه و خرافات بهوسیله دین فقهی، مواجهه با قوانین مدنی برای رفع فساد و رسیدن به ترقی مطرح میشود. شکلبندی دوم رویارویی فلسفی با مبانی مارکسیسم و بهائیت، دین عاقلانه برای مصونیت از اشکال زندگی مفسدانه، اخلاقاسلامی بهمثابه برنامۀ عمومی زندگی در مصاف با قوانین اجتماعی بشری صورتبندی میشود. شکلبندی سوم تطبیق علم و دین در مقابله با خرافات دینی و مادیون، احکام انتخابی در مقابل دین فقهی، تقابل با دولت مدرن از طریق دین مبارزاتی است و شکلبندی آخر دینشناسی و کلام جدید برای طرد هرگونه جهانبینی رقیب، طرح نظامهایاجتماعی کارآمد در مواجهه با دولت مدرن، خودسازی برای محیطسازی در مقابل اشکال زندگی فردی صورت میگیرد. براساس یافتههای این مقاله با توجه به نتایج هر شکلبندی میتوان چهار الهامبخشی به شرح زیر داشت: چرخش از زبان دروندینی به زبان عمومی و بروندینی، چرخش از زبان اثباتی در فلسفه مسلمین به زبان ظنی در فلسفۀعمومی، چرخش از رابطۀ ضروری میان علم و دین به رابطۀ امکانی، چرخش از رابطه عموموخصوصمطلق دین و اخلاق به رابطه عموموخصوصمنوجه.
پرونده مقاله