استقلال اخلاقی، به معنای «خود قانون گذاری» و «اطاعت از قوانین خود» است. این مقاله به شیوه تحلیلی و استنتاجی در جستجوی پاسخ به این دو سؤال است که اولاً، تحقق «استقلال اخلاقی» مستلزم حضور و تمهید چه شرایطی است؟ ثانیاً، آیا استقلال اخلاقی شرایط لازم را برای آنکه یک «هدف ت چکیده کامل
استقلال اخلاقی، به معنای «خود قانون گذاری» و «اطاعت از قوانین خود» است. این مقاله به شیوه تحلیلی و استنتاجی در جستجوی پاسخ به این دو سؤال است که اولاً، تحقق «استقلال اخلاقی» مستلزم حضور و تمهید چه شرایطی است؟ ثانیاً، آیا استقلال اخلاقی شرایط لازم را برای آنکه یک «هدف تربیتی» به حساب آید، دارد؟ چارچوب تئوریک این پژوهش دیدگاه کانت و پیترز است که در پاسخ به سؤالات تحقیق مبنا قرار گرفته اند. در پاسخ به سؤال اولنظر کانت مبنا قرا گرفته و در پاسخ به سؤال دوم، به نظر پیترز استناد شده است. اعتقاد کانت به جایگاه اساسی عقل و اراده آزاد مبنایی برای اعتقاد او به استقلال اخلاقی است. از سوی دیگر، پیترز معتقد است که تحلیل مفهوم «تربیت» و مفهوم «فرد تربیتشده» شاخص ها و شرایط ضروری برای «استقلال اخلاقی» را در اختیار می نهد. از این رو نتیجه گرفته می شود که با به کارگیری روش تحلیل مفهومی و تحلیل مفهوم «تربیت» و «فرد تربیتشده» می توان نشان داد که استقلال اخلاقی یکی از اهداف اصلی تربیت است، زیرا واجد ارزش هایی است که در مفهوم «تربیت» و «فرد تربیتشده» مستتر می باشد. در این میان مشکلات و تعارضات مفهومی بین «استقلال» و «اقتدار تربیتی»، میان «عقل» و «عادت» و «اصالت انتخاب» و «محتوای آموزشی» به میان می آید که در ادامه مورد بحث قرار گرفته اند.
پرونده مقاله
قواعد، مؤلفههای اساسی در حیات اجتماعی و تجربههای زیستی ما هستند که تمامی نهادهای اجتماعی و فعالیتهای آدمی از جمله تعلیم و تربیت را شکل میبخشند. هنگامیکه دیگران را به پیروی از قواعد فرامیخوانیم، همواره این پیشفرض در ذهن ما وجود دارد که ما و دیگران دارای مفهوم مشتر چکیده کامل
قواعد، مؤلفههای اساسی در حیات اجتماعی و تجربههای زیستی ما هستند که تمامی نهادهای اجتماعی و فعالیتهای آدمی از جمله تعلیم و تربیت را شکل میبخشند. هنگامیکه دیگران را به پیروی از قواعد فرامیخوانیم، همواره این پیشفرض در ذهن ما وجود دارد که ما و دیگران دارای مفهوم مشترک و واضحی از قواعد هستیم. ویتگنشتاین معتقد است که آدمی را برای پیروی از قاعده میتوان تربیت کرد؛ اما او تناقض نمای مهمی را دربارهی پیروی از قاعده مطرح میکند که بر اساس آن نمیتوان از تطابق یا عدم تطابق با یک قاعده سخن گفت. ابعاد منطقی این تناقضنما توجه فیلسوفان تربیتی را به خود جلب کرده است. پیروی از قواعد آموزشی و تربیتی در فضای مدرسه و کلاس درس از نمونههای برجستهی پیروی از قواعد است؛ اما آیا هنگامی که فرزندان و دانشآموزان خود را به پیروی از قواعد فرامیخوانیم، دلایل کافی برای اقناع آنها در اختیار داریم؟ دو دیدگاه خردگرا و اقتدارگرا از رویکردهای مهم موجود در حوزهی تعلیم و تربیت در خصوص مسئلهی پیروی از قواعد به شمار میآیند. این مقاله با روش پژوهش توصیفی و تحلیل مفهومی و تکیه بر رویکرد زمینهمحور ویتگنشتاین، برای گریز از تناقضنمای مطرح شده مدعی است که بهترین راه برای درک مقولهی پیروی از قاعده نوعی توافق ضمنی میان اجتماع و محیط آموزشی است که خود را تنها در مقام عمل نشان میدهد و بیانشدنی نیست.
پرونده مقاله